نمیتوانم بنویسم
نبودنت
نوشتنی نیست
دستانم
سرد میشوند
وقلم
قندیل میبندد...
نمیتوانم...
نمیشود...
.
.
.
.
و
حاصل نبودنت شد
چند نقطه بیمعنی
برتن بی جان کاغذ*ازدل نوشته های خودم
حالم خوب نیست. . .کسی و چیزی هم نیست که خوبم کنه.چنتا نفس عمیق میکشم که بیشتر شبیه آهه...دوس ندارم اینجوری باشم
![](http://www.blogsky.com/images/smileys/001.gif)
![](http://www.blogsky.com/images/smileys/001.gif)
چقد دلت غم داره....![](http://www.blogsky.com/images/smileys/001.gif)
منم گاهی اینجوری میشم..تنها چیزی که نجاتم میده شکایی هست که پای سجاده میریزم..
دوتا وبلاگ دارم
http://montazeram-ta-biay.blogsky.com
http://sheklak-e-khoshtel.blogsky.com
آری
نبودن ها نوشتنی نیست
تنهایی ها هم
سلام عزیزم
معلومه توام دل پری داری درکت میکنم
دوست داشتی من هستم باهات در ضمن به همین اسم (حباب) لینکت کردم
سلام عزیزم .![](http://www.blogsky.com/images/smileys/004.gif)
همیشه وقت هایی هست که دل ادم همچون کوهی میگیره وکسی هم نیست آرومش کنه .
در این موقع باید خودت را با چیزی که خوشحال میکنه سرگرم کنی .
همه زنها مثل هم هستیم
دوست خوبم
این پست تو
حس و حال امروز من است
کاملا
رخصت میخوام بطور کامل کپی کنم برای شاید آخرین پستم
به نام زیبای خودت
آخرین؟؟؟؟