چگونه دوستت می داشتم
ای امید محال...
وتوچون پرنده ای
در افق
کوچکتر وکوچکتر...
دورتر و دورتر
میشدی...
من
دلم را
به آن نقطه سیاه در افق
خوش کرده ام
وبی خودی میخندم
وهی سرم را تکان میدهم
که اگر پرنده،پرنده من است. . .
پس. . .
پس برمیگردد!!!
*از دل نوشته های خودم
عالی بود...مخصوصا اینجاش >
که اگر پرنده،پرنده من است. . .
پس. . .
پس برمیگردد!!!
اگر خودش باشد شک نکنید برمیگردد.
بیسار زیبا بود اشک بر چشممان حلقه بست.
پرنده منم همیچوری گم شد و رفت ولی مطمئنم دیگه نمیاااااااااااد
سلام دوست عزیز.
شعرت بسیار زیبا بود .
نگران پرنده ات نباش اگر از ان توست برمیگردد
من لینکت کردم عزیز اگر دوست داشتی لینک کن .
ممنون
سلام مرسده جان
کسایی مثل تو که لطافت طبعشون وسط کثافت زمونه گم نشده خیلی کم هستن ... موفق باشی
چقدر پراحساس
چه قشنگ بود....
و وبلاگت... اسمش... اسمت... دلنوشته هات...
ای امید محال...