حباب

همه چی توقشنگترین لحظه از بین میره.درست مثل یه حباب. . .

حباب

همه چی توقشنگترین لحظه از بین میره.درست مثل یه حباب. . .

امید

  

  

تنها ،

یک چیز 

نمی گذارد 

از برامدن مکرر خورشید  

بترسم 

وآن تویی. . . 

وهزاران امید 

که چون دنباله بادبادک 

به تو بسته ام. . .  

<مرسده>

همین است و جز این هرگز نبوده است

 

جهان

پیرتر از آن است

که بگویم دوستت می‌دارم،

من این راز را به گور خواهم برد.

مهم نیست!

صبح‌ها گریه می‌کند کودکِ همسایه

به جای خودش،

ظهرها گریه می‌کند کودکِ همسایه

به جای من،

و شب‌ها

همچنان گریه می‌کند کودکِ همسایه

به جای همه.

حق با اوست

همه‌ی ما بی‌جهت به جهان آمده‌ایم.

جهان

پیرتر از آن است

که این همه حرف،

که این همه حدیث 

<<علی صالحی>>

قهر وآشتی

 

 

بوسه ام را میگذارم پشت در

قهر کردی قهر کردم،سر به سر

میروی در خلوت تنهایی ات

میروم من هم به تنهایی سفر

آه...بی توتنها میشوم

بی تو تنها مرد شبها میشوم

بی تو آخر عشق هم بی معنی است

بی تو من شکل معما میشوم

خوب میدانم که نقطه ضعف نیست

عشق قدرت میدهد،از ضعف نیست

دوستت دارم ومی دانم توهم

دوستم داری واین یک حرف نیست

تق وتق ....در را برایم باز کن

تق وتق... باشد برایم ناز کن

تق و تق... تقریبا این در باز شد

تو بیا در را تماما باز کن

آه،می دانستم این را آشتی؟

من غرورو را شکستم... داشتی؟

خب دگر ،این اشک ها را پاک کن

آمدم،حالا تو با من آشتی؟

گرمی آغوش بازم مال تو

حس خوب بودن تو مال من

قلب پر رازو نیازم مال تو

شعرمن ،بانوی نازم مال تو...

تفاوت


جدا که شدیم


هر دو به یک احساس رسیدیم

تو به "فراغــــــت"

من به "فراقــــت"

یک حرف تفاوت که مهم نیست . . .

 

کاری به کار عشق ندارم!

 

نه!

کاری به کار عشق ندارم!

من هیچ چیز و هیچ کسی را

دیگر

در این زمانه دوست ندارم

انگار

این روزگار چشم ندارد من و تو را

یک روز

خوشحال و بی ملال ببیند

زیرا

هر چیزی و هر کسی را

که دوستتر بداری

حتی اگر یک نخ سیگار

یا زهرمار باشد

از تو دریغ میکند...

پس

من با همه وجودم

خود را زدم به مردن

تا روزگار، دیگر

کاری به کار من نداشته باشد

این شعر تازه را هم

ناگفته میگذارم...

تا روزگار بو نبرد...

گفتم که

کاری به کار عشق ندارم!