-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 5 اردیبهشتماه سال 1391 20:41
تمام رازهای من . . تمام حرف های من، . . جمع میشود دریک قطره اشک... چه راز دار خوبیست بالش. . . *مرسده
-
پس زندگی همین قدر بود ؟
یکشنبه 13 فروردینماه سال 1391 03:33
پس زندگی همین قدر بود ؟ انگشت اشاره ای به دوردست ؟ برفی که سال ها بیاید و ننشیند ؟ و عمر که هر شب از دری مخفی می آید با چاقویی کند ... ماه شاهد این تاریکی ست و ماه دهان زنی زیباست که در چهارده شب حرفش را کامل می کند و ماهی سیاه کوچولو که روزی از مویرگ های انگشتانم راه افتاده بود حالا در شقیقه هایم می چرخد در من صدای...
-
پریدن ربطی به بال ندارد
جمعه 21 بهمنماه سال 1390 22:48
می گذارد صبح همان طور چروک بماند از دیشب . می ایستد رو به روی پنجره، می گذارد مرگ از دهانش پایین برود بچرخد در سَرسَرای سینه اش شیر ِ خون را باز بگذارد، یادش برود .. می گذارد باد بیاید پیراهن افتاده بر صندلی را بپوشد، برود . می گذارد گلدان ها یک بار هم شده هرطور دوست داشته باشند خشک شوند . می ایستد رو به روی آسمان دست...
-
سکوت
یکشنبه 2 بهمنماه سال 1390 18:34
سکوت نکن . . . سکوت تو، تازیانه ایست که بر تن من فرود می آید ومن حتی دیگر آخ هم نمیگویم. می خواهم برخیزم که تیغ بوته های تردید، دستانم را می برد. زمین ، سرخ میشود ومن سرم پراست از صدای تازیانه . . . سکوت تو . . . . . . . . . . . . *مرسده
-
حالا که...
سهشنبه 13 دیماه سال 1390 19:53
حالا که دیگر دستم به آغوشت نمیرسد و بوسیدنت موکول شده به تمامی روزهای نیامده .. حالا که هر چه دریا و اقیانوس را از نقشه جهان پاک کردی مبادا غرق شوم در رویایت باید اسمم را در کتاب گینس ثبت کنم تا همه بدانند - یک نفر با سنگین ترین بار دلتنگی روی شانه هایش - تو را دوست میداشت. . . منبع:؟
-
امید
پنجشنبه 24 آذرماه سال 1390 22:18
تنها ، یک چیز نمی گذارد از برامدن مکرر خورشید بترسم وآن تویی. . . وهزاران امید که چون دنباله بادبادک به تو بسته ام. . . <مرسده>
-
همین است و جز این هرگز نبوده است
شنبه 5 آذرماه سال 1390 17:08
جهان پیرتر از آن است که بگویم دوستت میدارم، من این راز را به گور خواهم برد . مهم نیست ! صبحها گریه میکند کودکِ همسایه به جای خودش، ظهرها گریه میکند کودکِ همسایه به جای من، و شبها همچنان گریه میکند کودکِ همسایه به جای همه . حق با اوست همهی ما بیجهت به جهان آمدهایم . جهان پیرتر از آن است که این همه حرف، که این...
-
قهر وآشتی
دوشنبه 16 آبانماه سال 1390 01:15
بوسه ام را میگذارم پشت در قهر کردی قهر کردم،سر به سر میروی در خلوت تنهایی ات میروم من هم به تنهایی سفر آه...بی توتنها میشوم بی تو تنها مرد شبها میشوم بی تو آخر عشق هم بی معنی است بی تو من شکل معما میشوم خوب میدانم که نقطه ضعف نیست عشق قدرت میدهد،از ضعف نیست دوستت دارم ومی دانم توهم دوستم داری واین یک حرف نیست تق وتق...
-
تفاوت
چهارشنبه 6 مهرماه سال 1390 00:34
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA جدا که شدیم هر دو به یک احساس رسیدیم تو به "فراغــــــت" من به "فراقــــت" یک حرف تفاوت که مهم نیست . . .
-
کاری به کار عشق ندارم!
سهشنبه 22 شهریورماه سال 1390 18:00
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA نه! کاری به کار عشق ندارم! من هیچ چیز و هیچ کسی را دیگر در این زمانه دوست ندارم انگار این روزگار چشم ندارد من و تو را یک روز خوشحال و بی ملال ببیند زیرا هر چیزی و هر کسی را که دوستتر بداری حتی اگر یک نخ سیگار یا زهرمار باشد از تو دریغ میکند... پس من با همه وجودم خود را زدم...
-
زندگی فراهم است
چهارشنبه 2 شهریورماه سال 1390 02:45
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA قهوه های داغ صبح زود دفتری برای خاطرات کهنه ای که بود چشم های مهربان مادرم شعرهای تازه ای که از بَرم این همه برای من که بی لیاقتم فراهم است این همه . . . مگر برای زندگی کم است؟ پس چرا دوباره انقدر دلم گرفته است و خسته ام؟ پس چرا دوباره مثل یک مجسمه بی صدا نشسته ام؟ پس چرا...
-
تنهایی
دوشنبه 24 مردادماه سال 1390 16:17
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA درمیان هیاهوی آدم ها تنهاییم را نزدیکتر از همیشه احساس میکنم * وعشق، تنها عشق، مرا به وسعت اندوه زندگی برد * می دانی؟ تنهایی؛ همان فصل آخر همان فصل تکراری کتاب زندگیست .... ازدلنوشته های من *خط ستاره دار از سهراب سپهری
-
دلتنگی های یک عابر پیاده
دوشنبه 10 مردادماه سال 1390 16:06
دلم برای خودم میسوزد وقتی کسی خنده اش را بامن قسمت نمیکند اتاق کوچک میشود ومن حل میشوم در تنهایی دلم برای خودم میسوزد که راننده تاکسی قلدرانه،بقیه پولم رانمیدهد وماشین ها شتک آب گل آلود را نثارلباس تازه ام میکنند دلم برای خودم میسوزد که نه وکیلم،نه دکتر داخلی شعرهایم روزهاست که در نوبت چاپ خاک میخورد من تنها یک عابرم...
-
پرنده من. . .
یکشنبه 2 مردادماه سال 1390 20:35
چگونه دوستت می داشتم ای امید محال... وتوچون پرنده ای در افق کوچکتر وکوچکتر... دورتر و دورتر میشدی... من دلم را به آن نقطه سیاه در افق خوش کرده ام وبی خودی میخندم وهی سرم را تکان میدهم که اگر پرنده،پرنده من است. . . پس. . . پس برمیگردد!!! *از دل نوشته های خودم
-
نبودنت نوشتنی نیست. . .
پنجشنبه 30 تیرماه سال 1390 20:02
نمیتوانم بنویسم نبودنت نوشتنی نیست دستانم سرد میشوند وقلم قندیل میبندد... نمیتوانم... نمیشود... . . . . و حاصل نبودنت شد چند نقطه بیمعنی برتن بی جان کاغذ *ازدل نوشته های خودم حالم خوب نیست. . .کسی و چیزی هم نیست که خوبم کنه.چنتا نفس عمیق میکشم که بیشتر شبیه آهه...دوس ندارم اینجوری باشم
-
کسی که دوستم داشته باشد. . .
سهشنبه 28 تیرماه سال 1390 23:23
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 هنوز کمی عشق در من مانده است آن را به کسی میدهم که دوستم داشته باشد هنوز کمی دل تنگی در من مانده است آن را به کسی میدهم که دوستش داشته باشم هنوز کمی اندوه در من مانده است آن را برای خود نگه میدارم source:unknown
-
ورود آقایان ممنوع!!!
یکشنبه 26 تیرماه سال 1390 20:33
سلام امروز از بیکاری پاشدم رفتم سینما.فیلم ورود آقایان ممنوع.بد فیلمی نبود.دقایقی یاه یاه خندیدیم.موضوع فیلم درمورد پیر دختریه که مدیر1دبیرستانه بنام خانم دارابی و خیلی سختگیر وخشکه ودور ازجون1مشت سیبیلم پشت لباش سبزشده همچین مخالف عشق و عاشقیم هست!! تویه قسمت فیلم میگه هوس عشق وعاشقی کردی ورزش ودوش آب سرد حالتو...
-
گناه
جمعه 24 تیرماه سال 1390 14:44
تنها گناه من عشق بود وتنها گناه تو گذشتن از عشق دیگر مهم نیست. . . وقتی هردو دوزخی شده ایم ازما نمیپرسند به کدامین گناه میسوزیم. . . *ازدل نوشته های خودم . . . سلام.نوشته هام آیینه احساساتیه که داشتم یا دارم.بعضی حس ها روتنهایی نمیشه تحمل کرد،اومدم اینجا تاباهاتون شریک شم.اگه ایرادی تونوشته آم دیدین با نظراتتون...